توپ بازی
اینجا خونه پدرجونته توام داشتی با توپ باری میکردی.من به بابایی گفتم بیا والیبال بازی کنیم تینا دوس داره.داشتیم بازی میکردیم که توپ خورد تو سرت معذرت میخوام مامانی دوستتتتتتت دارررررررررررررررررررررمممممممم ...
نویسنده :
مامی یلدا
23:13
تینا وپارک
تینا و مامانی تو جنگل
تینا جون مامان بزرگ شده
تولد عشق مامي
سلام دختر گلم امروز تولدته و منو بابايي خيلي خوشحاليم .ديشب واست دامن توتو درست كرديم كه با لباسه فرشتت ست شه .شرمنده گلم من الان بايد برم قهوم رو بخورم بعد تو تنبل رو بيدار كنم بريم اتليه بعدش بيام خونه رو جمع و جور كنم.اگه ساعت 2 نتونستم بیام تولد رو تبريك بگم ببخش منو ماماني اخه كار دارم.هميشه رو لبات خنده باشه هيچوقت غمگين نشي قربونت برم.فعلا ...
نویسنده :
مامی یلدا
19:13
کار زشت
تینا خیلی ناراحتم ازت مامانی،زدی گوی برفیمو شکوندی.خیلی دوسش میداشتم،اما فدای سرت ...
نویسنده :
مامی یلدا
19:11
تینا وداییهای مهربون و مامانی
رفتیم گرگان شبش اومدیم جنگل پاسند کباب زدیم خوابیدیم اونجا خیلی حال داد.اینجام میخواستیم خدافظی کنیم که دایی گفت عکس بگیریم .ولی دایی امید ناقلا عکس نگرفت گفت موهام خرابه.ببخشید مامانی بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم اخه بابایی میگه دیر شد بریم دامن توتو رو حاضر کنیم اخه فردا تولدته ساعت١٢:٣٠ اتلیه ارش بابلسر وقت گرفتیم ...
نویسنده :
مامی یلدا
0:55
کادوهای تولد
سلام مامانی بالاخره کیکتم خورده شد و کادوهاتم باز شد.سر فرصت عکسشونو میزارم.ولی کادوی عمو و زن عموتو شکوندی.افتادی روش پاتم درد گرفت بمیرم ...
نویسنده :
مامی یلدا
0:08
خاطرات شب تولد یک سالگی
سلام مامانی دیشب شب تولد تو بود و منو بابایی قرار بود که پدرجون اینا وعموهاتو ببریم بیرون شام.ساعت ٦:٣٠ بابایی رفت کیکتو بیاره که بزاریم تو یخچال بعدش بریم خونه پدرجون از اونجا همه با هم رفتیم سینما اما سانس شروعش ٩ بود واسه همین رفتیم یه جایی بستنی بخوریم که تایم بگذره،اونجا بستنی سنتی سفارش دادیم تا بستنی دو بیاره بابایی جون رفت پفک خرید بخوریم.توام که عشقه پفک با اینکه واست ضرر داره اما مجبور شدم بهت بدم وگرنه منو میخوردی.از اونجا که بستنی طول کشید ما هم رفتیم سینما و از خیر یستنی گذشتیم.فیلمش کلاه قرمزی بود اولش خیلی ذوق کردی بعدش گیر دادی به چراغ کف سینما منم هی پا میشدم تا گریه نکنی.یه کم بغل یابایی جون میرفتی یکمم بغل من،قربونش برم که...
نویسنده :
مامی یلدا
18:12